به آسمان آبی و بی کران نگاه می کنم،
این بار نه بی صبرانه در آرزوی بارش باران باطراوت تو مانده ام
ونه امیدوار به تابش دلچسپ وگرم آفتابم:
این بار مدهوش بوی خوش گل های رنگارنگ زمین زیبایت
هم نیستم:
این بار تنها منتظرم تا صدایم کنی و از من بخواهی که برای خودت:
تنها برای خودت ، آرام آرام آرزویم را بگویم .
این بار فقط می خواهم صدای مرا از میان تمام صدا های هستی
صاف صاف بشنوی : فقط بشنوی که می گویم:
مرا در آغوش بی نهایتت گیر .
نظرات شما عزیزان:
با سپاس فرزانه
آتشکده عشق تو از آن من است
آن روز که لحظه وداع من و توست
آن شوم ترین لحظه پایان من است
به من هم یه سری بزن